عیب گیری فیلم Alien قسمت اول
بعضی فیلم‌ها‌‌ در جریان بازبینی‌های مجدد عیار واقعی‌شان را افشا می‌نمایند . مهارت و جزییاتی که خرج تولید لحظه لحظه‌ و تکه تکه‌ی دنیایشان شده‌است طوری در فریم‌های فیلم مخفی شده‌اند که میتوانید تاثیرش را شم نمایید , البته نمی‌توانید به راحتی آنها‌را ملاحظه کنید . در سود صرفا با باز نگری مجدد و مجدد است که کم‌کم می توانید به بالاتر از تراز ظاهری فیلم صعود نمایید و با دنیای دیگری در پشت آن روبه‌رو گردید . غالبا این به این معناست که نبوغ این‌جور فیلم‌ها را با گذشت زمان کشف می کنید و آن ها به مرور زمان بدل به فیلم‌های موردعلاقه‌تان میگردند . کمتر فیلمی را می‌توان پیدا کرد که چنین تعریفی دربرگیرنده حالش شود . البته مطمئنا یکی‌از آنان «بیگانه»ی ریدلی اسکات است که هرچه عمده بازبینی‌اش میکنم , طولانی تر عاشقش میشوم . فیلم جمع‌و‌جوری که خیر فقط موفقیتش در جعبه آفیس به دنباله‌ها و پیش‌درآمدهای اکثری منتهی شد و آن دنیای جمع‌و‌جور را به گستره‌ای اسرارآمیز تبدیل کرد , بلکه ادله حساس توفیق فیلم کانسپت اورجینال و اجرای نفسگیرِ اسکات و تیمش بود که آن را به یکی مهم ترین فیلم‌های مورخ سینما تبدیل کرد . اکنون علاوه‌بر این‌که از «بیگانه» تحت عنوان یکی تاثیرگذارترین فیلم‌های درست شده بر سینمای پس از خودش خاطره می‌نمایند , بلکه هروقت صحبت از شایسته ترین فیلم‌های ژانر علمی - تخیلی یا این که وحشت می گردد , «بیگانه» جایی در بالاترین رده‌های لیست قرار می گیرد . بماند که‌این فیلم در قالب زنومورف , هیولایی را معرفی مینماید که روی دست پباده سازی بیمار و شگفت‌انگیزش نیامده است . هیولایی که در عین بیگانه‌ و ناشناخته‌بودن , خیلی آشنا و لمس‌کردنی و در عین وحشیانه و مرگبار بودن , قشنگ و خیره‌کننده است . ترکیب‌هایی که سر توفیق , محبوبیت و باورپذیری یک هیولا میباشند و کمتر هیولایی قادر است آنها‌را با چنین تعادلی رعایت نماید . این در حالی بود که الن ریپلی , قهرمان فیلم نیز در صورتی‌که به اندازه‌ی خودِ زنومورفی که با آن در کش و قوس زنده ماندن است دارای شهرت نباشد , کمتر نیز وجود ندارد . پباده سازی دور و اطراف و دکور فیلم که در بالا آنان فضای فرضی فوق‌العاده‌ منحصر به فرد اچ . آر . گایگر افسانه‌ای قراردارد در ادغام با چشم‌اندازِ مخصوص ریدلی اسکات از آینده‌ای دستوپیایی که در آن سفرهای فضایی به معنای دیدار با سیاره‌ها و نژادهای بیگانه‌ی خوشگل وجود ندارد , «بیگانه» را به فیلمی تبدیل کرده که یک کابوسِ هنرمندانه‌ی تمام‌عیار است .
«بیگانه» در حالی به چنین دستاوردهایی دست پیدا نموده است که به‌هیچ‌وجه در دید اولیه به حیث نمیرسد که فیلمی انقلابی باشد . در واقع «بیگانه» از ایده‌ی کلیشه‌ای بی‌مووی‌های ارزان‌قیمت پیروی می کند . عده‌ای در یک فضای بسته و دورافتاده که این‌بار از کلبه‌ای در اواسط بیشه به فضاپیمایی در اعماق دور و بر عوض شده گرفتار شده‌اند و هیولایی بی‌رحم یکی‌یکی آن‌ها‌را شکار می نماید و به روش‌های فجیحی به قتل می رساند و بالاخره دختر تنهایی که بایستی در فینالِ فیلم با این هیولا شاخ به شاخ شود و با هوش و ذکاوتش آن را باخت بدهد و خونین و خسته به منزل برگردد .